شناسه : 10902658
به سوی فرزند بیشتر(16)؛

اشتغال یا استخدام؟!


حالا که به هر علتی، اصل 29 قانون اساسی، اجرا نمی‌شود، اصلًا چه کسی گفته: همه باید بروند دانشگاه؟! وچرا شاغل بودن در کشور ما مساوی شده با استخدام در یک اداره‌ی دولتی؟! مگر شغل آزاد، شغل نیست؟

یزد آوا؛ تا صحبت از فرزند بیشتر می‌شود، می‌شنوی که: آخه، این بچهها خرج دارند، هزینهی مدرسه و دانشگاه دارند. میدونی دانشگاه، ترمی چنده؟   

این سوالات را باید کسانی که قانون اساسی را نوشته اند، بدهند! 

 

اصل 29 قانون اساسی: ( دولت‏ موظف‏ است‏ وسایل‏ آموزش‏ و پرورش‏ رایگان‏ را برای همه‏ی ملت‏ تا پایان‏ دوره‏ی متوسطه،‏ فراهم‏ سازد و وسایل‏ تحصیلات‏ عالی را تا سر حدّ خودکفاییِ کشور، به‏ طور رایگان‏ گسترش‏ دهد)

 

با این حساب، ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان باید کاملا رایگان باشد و حتی دانشگاه؛ چون ما هنوز به حدّ خودکفایی نرسیده‌ایم.

 

امّا حالا که به هر علتی، این اصل قانون اساسی، اجرا نمیشود، اصلًا چه کسی گفته: همه باید بروند دانشگاه؟! وچرا شاغل بودن در کشور ما مساوی شده با استخدام در یک ادارهی دولتی؟! مگر شغل آزاد، شغل نیست؟

 

یادم است یک بار با یکی از دانشجویان رفتیم، رفتیم خدمتِ حاج آقای دهسرخی که مرحوم شدهاند و از علمای قم بودند. آن دانشجو، نگرانیِ خودش را از آینده‌‌ی شغلیش، بیان کرد و آن مرحوم به او فرمود: فکر گرفتن مدرک و اشتغال به کار دولتی را از سرت بیرون کن و به فکر یک شغل آزاد باش که با توکل بر خدا، درآمدی حلال به کف آری و به غفلت نخوری.

 

آن دانشجو گفت: آخه شغل آزاد، نیاز به سرمایه دارد.

 

 فرمود: پله پله. 50 هزار تومان که داری؟ برو با آن یک گاری دستی بخر. از آن گاری‌‌هایی که میوه فروش‌‌ها دارند. فوقش صدهزار تومان است. از هزینه‌‌ی یک ماه دانشگاه که کمتر است!

صبح زود که نماز خواندی و صبحانه خوردی با توکل بر خدا از خانه بیا بیرون و با گاری برو جایی که میوه‌‌ی کلّی می‌‌فروشند؛ مثلا میدان تره بار شهرتان و صد تا هندوانه بخر و بگذار توی گاری و برو در محله‌‌هایی که از میدان و بازار دورند و با درصدی سود منصفانه، هندوانه‌ها را به خلق الله بفروش.

این‌‌جوری، هم خدمتی به چارتا پیرزن و خانم خانه‌‌دار کرده‌‌ای که مجبور نباشند توی این شلوغی، به بازار یا میدان میوه بروند و هم یک سود حلالی به دست آورده‌‌ای. خدا هم به کسبت برکت می‌‌دهد. خودش هم فرموده: ( الکاسب حبیب الله ) و نفرموده: ( الکارمند حبیب الله )!

چون کارمند توکلی به خدا ندارد بلکه چشمش به آخر بُرج است و می‌‌داند آخر برج، حقوقش به حسابش واریز می‌‌شود. ولی کاسب و دست‌فروش و دوره‌گرد، صبح که از خانه‌‌اش بیرون می‌‌آید، می‌‌گوید: خدایا، امروز مشتری‌‌های خوبی برایم برسان و به کسبم برکت بده.

 

خلاصه بعد از مدتی، از سود میوه فروشی، یک گاریِ دیگر می‌‌خری و کم کم وضعت بهتر می‌‌شود و شاید بتوانی مغازه‌‌ای اجاره کنی و چند تا شاگرد هم بگیری تا کمک دستت باشند و به مرور تبدیل بشوی به یک عمده فروشِ موفق و شاید هم یک روزی به بزرگترین صادر کننده‌‌ی میوه در کشور تبدیل بشوی! و هزاران کارگر، زیر دستت نان بخورند؛

البته به شرطی که روزهای اولِ خودت یادت نرود و با کارگرهایت مثل یک پدر مهربان و دلسوز، رفتار کنی. مگر بازرگانان مهم، از اول تاجر بوده‌اند؟ خیلی از آن‌‌ها از دست فروشی شروع کرده‌‌اند.

 

حاج آقا راست می‌گفت. یکی از فامیل‌‌های ما که نمایندگیِ ابزار بوش در ایران را داشت و شش‌‌ماه در سال را در آلمان به سر می بُرد، از کارگریِ معدن شروع کرده بود. مثل این فوتبالیست‌‌های معروف که اگر ازشان بپرسی که از کجا شروع کردی؟ می‌‌گوید: از زمینِ خاکیِ توی محلّمون!

 

اگر هم از شغلِ آزاد داشتن، خجالت می‌‌کشید، باید بدانید تقریباً همه‌‌ی پیامبرانِ ما، چوپانی می‌کردند خیلی از بزرگان دینیِ ما هم شغل آزاد داشته‌‌اند: از میثم تمارِ خرما فروش گرفته تا رجبعلی خیاط.

نویسنده: محمد مسلم وافی




رای شما
میانگین (1 رای)
The average rating is 5.0 stars out of 5.