شناسه : 8186881
گفتگوی خواندنی یزد آوا با یک غسال:

با بردن نام امام حسین(ع) اشک از دیدگان مرده جاری شد/ مردم از غسال‌ها تشکر نمی‌کنند، زخم زبان نزنند


غسال 51 ساله سازمان آرامستان شهرداری یزد گفت: از مردم می‌خوام که دیدشون رو نسبت به ما عوض کنند. ماهم مثل بقیه مردم هستیم و فقط کارمون شستن مرده است که یک نوع شغله؛ اگر تشکر نمی‌کنند، حداقل زخم زبان هم نزنند.

خبرنگار یزد آوا گفت‌وگویی با رقیه عباسی غسال 51 ساله سازمان آرامستان شهرداری یزد انجام داده است که مشروح آن در ادامه می‌آید:

 یزد آوا: ضمن معرفی خودتان، بگویید چند وقت هست که به این شغل شریف و معنوی مشغول هستید؟

رقیه عباسی، متولد سال 1342از شهرستان شهربابک هستم که در شهر یزد ساکنم. چهارفرزند دارم، سه دختر و یک پسر که الحمدالله همه ازدواج کردند. 6 سالی است  که در غسالخانه به عنوان غسال مشغول به کارم.

یزد آوا: آیا مراحلی برای پذیرش این شغل وجود داشت؟ چه مراحلی؟

اول از همه باید بررسی می‌کردند  که بیماری خاصی نداشته باشیم و بعد هم باید با مراحل شست وشو و کفن کردن آشنا می‌شدیم.

یزد آوا: دلیل انتخابتان برای رفتن به سمت شغل غسالی چه بوده است؟

شش سال پیش دوتا از دخترهایم را عروس کرده بودم و دو ماهی هم بود که خونه اجاره کرده بودیم که یکی از دخترهام در تصادفی دستش از چند ناحیه آسیب دید. وقتی دخترم از بیمارستان مرخص شد حساب کردیم و دیدیم که به غیرازوام‌هایی که گرفته بودیم، تقریبأ 16 میلیون به مردم بدهکاریم که دستی ازمون می‌خواستند. بعد از مدتی همسرم به دلیل مریضی به مدت دو هفته در بیمارستان بستری شد و من مجبور شدم برای کار به اینجا بیام. زمانی که به اینجا آمدم مسئول اینجا  بهم گفت که از عهده این کار بر نمیای، گفتم بذارین من یک هفته کار کنم اگه دیدم نمی‌تونم مشکلی نیست خودم میرم، گفتن نمیشه و این کار سخته، گفتم نه من وقتی داشتم از خونه خارج می‌شدم دست روی قرآن گذاشتم و اومدم اینجا و من به خاطر پول تو جیبی یا اینکه شوهرم از نظر مالی بهم نمیرسه نیومدم، فقط به خاطر قرض و مردمی که پولشون رو میخواستن اومدم و از اون موقع وارد این کار شدم.

یزد آوا: از روزهای اولی که به اینجا آمدید بگویید. حس‌تان چه بود؟

دو سه روزی بود که اومده بودم، اولین مرده ای که نوبت من بود شست وشو کنم، یه بچه تقریبأ 10ساله تصادفی بود که بدنش بطور وحشت ناکی از هم پاشیده شده بود، بطوری که یکی از همکارام بهم گفت که اگر نمی‌تونی کاراش را انجام بدی ما خودمون این کار رو بکنیم. گفتم نه اصلا، وقتی رفتم بالاسر جنازه دستکش دست کردم. اولش کمی ترسیدم پیش خدا گفتم خدایا تو که می‌دونی من چه جوری از خونم بیرون اومدم، خودت کمکم کن، که الهی شکرکاراش رو خودم دست تنها انجام دادم وکفنش را بر تنش کردم.

یزد آوا: خانواده‌تان با این که به این کار وارد شوید مشکلی نداشتند؟ اطرافیانتان ، همسر، فرزند، اقوام ، تا چه میزان با شغل شما کنار آمده اند؟

از همون روز اول چیزی را از کسی پنهان نکردم حقیقت رو به همه گفتم و با اعضای خانواده‌ام صحبت کردم، شوهرم راضی نبود و می‌گفت مردم پشت سرت بد میگن، من هم گفتم کاری به کار مردم ندارم. یکی از دامادام  پسر خواهر شوهرمه بهم گفت زن‌دایی نرو گفتم باشه من سواد ندارم تو بیا با برادرت بشینین حساب کنین که چقدر بدهکارم و ببینین که حق با کیه. من حتی به همسایه‌هام هم حقیقت را گفتم تا اگر من رو اینجا دیدن بهم نگن دروغ گفتی.

یزد آوا: آیا می‌خواهید این شغل را ادامه دهید؟

بخاطر مشکلات بود که می‌خواستم برم سر کار ولی الان که وضعم روبه راه شده تصمیم هم بگیرم که از این کار بیام بیرون نمی‌تونم و تا وقتی که زنده ام و توان دارم کار می‌کنم و خدا رو شکر می‌کنم که دستم پیش کسی دراز نیست.

یزد آوا: تا به حال شده در این فضای غسالخانه حضور مرحوم را حس کنید؟ اینکه هست و نگاه‌تان می‌کند؟

نه اصلا. خیلی هم راحتم. بعضی وقتها با صلوات از مرده میخوام که درست بچرخه که نه من اذیت بشم نه اون و تا حالا مشکلی پیش نیومده.

یزد آوا: تاثیر این شغل بر روحیه تان تا چه حد بوده است؟ تا حالا کسی شما رو به دلیل اشتغال به این کار سنگدل خونده؟

نه ، ولی از لحاظ  سنگ دلی ، چون مرده دیدم دیگه از چیزی نمی‌ترسم. قبلا وقتی تصادفی می‌دیدم حالم بد می‌شد ولی الان نه مشکلی ندارم.

یزد آوا: چقدر در این محیط به یاد مرگ می افتید؟

وقتی سرکارم تقریبا هر لحظه به یاد مرگ هستم ولی متأسفانه وقتی از غسال خونه میام بیرون، مثل مردم عادی یادم میره و بهش زیاد فکر نمی‌کنم.

یزد آوا: در این مدت با مورد عجیبی برخورد کرده اید؟ چیزی که به نظرتان غیرطبیعی بیاید.

پارسال یک زن عرب از کربلا برای دیدن پسرش به ایران اومده بود و اینجا خدا بیامرز شده بود. دخترش بهم گفت که مادرم را قشنگ بشویید می‌خوام برای تدفین ببرمش کربلا. بعد از شستشو  با این خدا بیامرز درد و دل کردم و گفتم مادر تو که داری میری کربلا پیش امام حسین(ع) بگو دستش رو دست بچه‌ام بکشه و شفاش بده که  یهو دیدم اشک از چشم این مرحومه جاری شد و دخترش هم شاهد بود. 

یزد آوا: از بهترین و بدترین خاطره‌تان بگویید.

بدترین خاطره‌ام خبر تصادف دخترم بود و بهترین هم اینکه خدا رو شکر زندگیم کمی بهتر شده. قبلا وقتی تلفن زنگ می‌خورد یا کسی در خونه را میزد شوهرم بدنش می‌لرزید که طلبکار است ولی الان شب باخیال راحت می‌خوابیم.

یزد آوا: در این مدت اتفاق افتاده از آمدنتان به اینجا و انتخاب این شغل پشیمان شوید؟

نه اصلا. از این شغل راضیم.

یزد آوا: از وقتی اینجا آمدید دیدتان نسبت به غسال‌ها تغییر کرده یا همان زمان که پشت شیشه بودید هم همین تصور را ازشون داشتید؟

قبلا شاید ما هم پیش خودمون فکر می‌کردیم که بنده خدا چه جور جرأت می‌کنه این‌چنین کارهایی رو بکنه؛ ولی الان نه، برامون عادی شده.

یزد آوا: در خصوص کارتون احساس سختی نمی‌کنید؟

خداییش کار سختی است مخصوصا در شیفت بعدازظهر که تنها هستم و کسی درشستن مرده‌ها بهم کمک نمی‌کنه. گاهی اوقات وقتی جنازه‌ای را میارن که چند روزی مونده و بوی تعفن گرفته خیلی سخته که تنهایی بشورم و غسلش بدم.

یزد آوا: حالا مشکل خاصی دارید؟

نه. قبل از این کار من مریض بودم به طوری که حتی نمی‌تونستم ناهار برای خانواده‌ام درست کنم؛ ولی خدا رو شکر از وقتی اومدم اینجا تا الان حتی سرماخوردگی جزئی هم نگرفتم.

یزد آوا: حرفی برای مردم دارید؟

فقط ازشون می‌خوام که دیدشون رو نسبت به ما عوض کنند. ماهم مثل بقیه مردم هستیم و فقط کارمون شستن مرده است که یک نوع شغله. اگه  من نشورم اون خانم هم نشوره چه کسی میخواد مرده ها را بشوره، مرده بر روی زمین میمونه. اگر تشکر نمی‌کنند حداقل زخم زبان هم نزنند با این حرفاشون آدم دلسرد میشه.




رای شما
میانگین (1 رای)
The average rating is 5.0 stars out of 5.